جدول جو
جدول جو

معنی گسسته دل - جستجوی لغت در جدول جو

گسسته دل
آزرده دل: وداع کن که هم اکنون همی بخواهم رفت گسسته دل زنشابور و صحبت احباب. (معزی) گسسته دم. آنکه پس از دویدن خسته شده و نفسش بند آمده باشد: نگر که در پی بویت دویده بود صبا که وقت صبحدمش خوش گسسته دم دیدم. (ظهوری)
فرهنگ لغت هوشیار
گسسته دل
دل شکسته، آزرده دل
تصویری از گسسته دل
تصویر گسسته دل
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گسسته دم
تصویر گسسته دم
نفس بریده، آنکه از خستگی نفسش بند آمده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکسته دل
تصویر شکسته دل
پریشان خاطر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکسته دل
تصویر شکسته دل
دل شکسته، آزرده دل، رنجیده، رنج دیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرفته دل
تصویر گرفته دل
غمگین، اندوهناک، متالم
فرهنگ لغت هوشیار
مشتاق آرزومند، حسود حاسد رشکین، زله خوار ریزه خوار: طعمه گرسنه دلان سخن استخوان ریزه های خوان من است. (حسین ثنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گسسته پی
تصویر گسسته پی
بریده زه (کمان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسته دل
تصویر خسته دل
آزرده دل، مصیبت زده غم دیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسته دل
تصویر خسته دل
آزرده دل، غم دیده
فرهنگ فارسی عمید